غم از دلم به جدائی جدا نمی گردد
دلم ز بند ملامت رها نمی گردد
دل مرا ز غم عشق سرزنش مکنید
که دل به سرزنش از عشق وا نمی گردد
چو ذره ئیست دل من هوا پرست از مهر
که ذره ای ز هوائی جدا نمی گردد
چگونه من به تن خویش پارسا گردم
که پادشاه تنم پارسا نمی گردد
دلم به گرد بلاگشت و مبتلا شد او
چه خوش دلی که به گرد بلا نمی گردد
مگر که بر غم او تنگ شد جهان فراخ
که جز به گرد دل تنگ ما نمی گردد