مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

چو غنچه وقت سحر حلّه‌پوش می‌آید

نوای بلبل مستم به گوش می‌آید

گل از کرشمه‌گری سرخ‌روی می‌گردد

چو سرو بسته قبا سبزپوش می‌آید

به وقت صبح ز باد بهار پنداری

که بوی طبلهٔ عنبرفروش می‌آید

ز سوز ناله بلبل میان لاله و گل

چو لاله خون دل من به جوش می‌آید

دلم بنالد و از من خروش برخیزد

چو بلبلی به سحر در خروش می‌آید

چو عندلیب زند نای و لاله گیرد جام

در آن دمم هوس نای و نوش می‌آید

به بوی باد سحر کز دیار دوست وزد

دل رمیده من باز هوش می‌آید