ز خاک کوی تو بوی عبیر میآید
که سوی دلشدگان دلپذیر میآید
شهی که ملک جهان را به ظلم کردی اسیر
هنوز ناشده سویت اسیر میآید
حلال گشت به چشم تو خون من گرچه
هنوز از دهنت بوی شیر میآید
به کوی عشق که خود قتلگاه عشاق است
کآن طرف ز اسیران نفیر میآید
همیپرد ز طرب چشمم ای فلک هش دار
مگر که شاه به سوی فقیر میآید
چه روزگار نکو بود وصل ای فانی
که گهگهم به خیال و ضمیر میآید