ساقی به فصل ربیع باده گلگون بیار!
چند تغافل کنی میگذرد نوبهار!
از چه نشینی حزین هست اجل در کمین
باب مغان باز کن وقت غنیمت شمار!
نیست تو را از قضا خط امانی به عمر
گردش گردون دون هست بسی بیمدار!
ساقی بحر سخا دور تو آمد به ما
لطف و ترحم نما با قدح میگسار!
یاسمن و نسترن رسته به صحن چمن
کرده به صحرا وطن لاله دل داغدار
باد صبا تا وزید غنچه دم از خنده زد
بلبل ازین خندهاش گریه کند زارزار!
غازهگر صبح زد شانه به زلف سمن
گیسوی سنبل به باغ گشته ازو تارتار
قمری و کبک و تذرو فاخته و عندلیب
نوحه به آیین خود کرده سر از هر کنار
دعوی گردنکشی کرد به گلزار سرو
قامت مینا برآر تا شود او شرمسار!
لاله دعای قدح خواند بسی در چمن
پرده او را بدر جام جهانبین برآر!
زابر عنایات حق غیث سعادت چکید
قطره از او در صد گشت در شاهوار
شبنم اوج طرب آب زده صحن باغ
دیده نرگس شده محو ره انتظار
مغبچه بادهنوش از چه نشینی خموش؟!
موسم گل در رسید وه چه خوش است سبزهزار!
دختر رز را برآر از حرم خم به بزم
تا که به دامان عیش عقد کنیم آشکار!
گشته مهیا طرب ساقی گلگونسلب
ساز قدح لب به لب تا برد از دل غبار!
دولت دارا مگو عصر فریدون مجو
یوسف مصری مپو گشته همه خاکسار!
مجلس جمشید دان بزم سکندر بخوان!
لاله شده جام می آیینه رخسار یار!
دور مه عارضش سلسله زلف او
کرده به هم اجتماع مهر به لیل و نهار
دوره ما همچنان سلسله کاکلش
لازم بطلان مگر هیچ ندارد قرار؟!
مطرب بربطنواز بربط خود ساز ساز
ساز ز سر گیر باز نغمه برون کن ز تار!
خیز و به یاران بده باده سرجوش را
نوبت طغرل رسید درد به او درگذار!