ای فلک داد از جفایت در چه حالم کردهای؟!
راست بودم چون الف مانند دالم کردهای!
آخر ای گردون زدی سنگ ملامت بر سرم
زیر پای بیشعوران پایمالم کردهای!
از چه رو ای چرخ چون من اعتبارت دور باد
قرعه بیاعتباریها به فالم کردهای!؟
از تو ای ناهید گفتارم نوای تازه داشت
وز حسد ای چرخ چون یعقوب لالم کردهای!
عاقبت کار تو گر این بود ای گردون دون
از چه در روز ازل قسمت کمالم کردهای؟!
ای سپهر بیمروت این کدامین شیوه است؟!
ناله میسازم ز دستت تا چو نالم کردهای!
بود در آیینه من عکس صد معنی دچار
زنگ غم بر روی مرآت خیالم کردهای!
روزگاری بود که میدادم به چیزی من نوال
خون حسرت ای فلک آخر نوالم کردهای!
همدمانم ناکسان غول و از دانش تهی
صحبت دانشوران امر محالم کردهای!
در هوای موشکافی طغرلم پر میزند
تا تو ای گردون مرا دور از وصالم کردهای!