طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

لبت لعل و قدت طوبی رخت گل

منم در گلشن حسن تو بلبل

به دور مه فکندی زلف مشکین

کشیدی خط بطلان تسلسل

ازآن روزی که دیدم روی خوبت

شدم از طاقت و صبر و تحمل!

قدت اندر چمن شد جلوه‌آرا

به طوبی طعنه زد در باغ صلصل

رسید از نکهت زلفت به گلشن

ز حسرت شد پریشان حال سنبل

به یاد لعل تو دارد به محفل

صراحی از زبان باده قل قل

هر آن سر را که سودای تو باشد

نباشد میل او با ساغر مل

به میل سایه مژگان آهو

کشیده نرگست کحل تغافل

ادافهمان چو تیهو در گریزند

به هر جانب کند پرواز طغرل