بس که اندر باغ از جنت اثر دارد بهار
جامهای همچون پر طوطی به بر دارد بهار
دم به دم آیینهسان در عشرتآباد چمن
شاهد گلهای رنگین جلوهگر دارد بهار
از خط ریحان لعل او مرا معلوم شد
بر لب دریای رحمت نیلوفر دارد بهار!
میرساند شیر اندر کام طفلان نبات
از تقاضای موالیدش خبر دارد بهار
بسته محمل رنگ گل بر ناقه باد صبا
گوییا زین باغ آهنگ سفر دارد بهار
چون نگه در آشیانش حاجت پرواز نیست
بس که از رنگ پریدن بال و پر دارد بهار!
آنقدر در باغ امکان کرده سامان کرم
شاخ هر نخلی که بینی پر ثمر دارد بهار
از شعاع شعله هر صفحه گل روشن است
بس که از اعجاز یاقوتی خبر دارد بهار
در گریبان تأمل فرصت اندیشه نیست
دامنی از راه سرعت بر کمر دارد بهار
صد چمن گل گر نماید پیش چشمش جلوهای
کی به غیر از رنگ و بو مد نظر دارد بهار؟!
آفرین بر مصرع بیدل که طغرل گفته است
چشم وا کن رنگ و اسرار دگر دارد بهار!