ماه من امروز در مصر ملاحت شاه شد
یوسف از شرم جمال او به زیر چاه شد
جام می بییاد لعل او نصیب من مباد
همدم بزمم اگر چندی که مهر و ماه شد!
تار گیسوی کمندش گشت دام مرغ دل
دانه خال سیاهش تا مرا دلخواه شد
کی امان یابد ز تیر ناوک دلسوز او
سینه آن کس که محنتسنج این درگاه شد؟!
از هلال ابرویش شرمنده گردد ماه نو
وز صفای عارضش خورشید رنگ کاه شد
باج خوبی را ز خوبان جهان گیرد رواست
بس که نام او به خوبی در همه افواه شد
در ازل کلک قضا تصویر رویش میکشید
بلبل روح من از بوی گلش آگاه شد
این معما حل کند هر کس بدو طغرل غلام
در بیابان توشح مطلبم همراه شد