ماه سیماندام من هرچند عالیجاه شد
پیکرم سیماب، کارم آه، رنگم کاه شد
حسن او از عشق من بالید سر بالا کشید
دستم از شاخ وصالش سر به سر کوتاه شد
یاد آن رخسار گلگون میبرد حالت ز من
هرکجا طرف گلستانم نشیمنگاه شد
از کمال شدت درد و المهای فراق
میندانم صبحدم یا چاشت یا بیگاه شد؟!
لبشکر، دندانگهر، شیرینتکلمْ دلبران
دیدهام اما نه یک همچون توام دلخواه شد!
دامن وصلش چه امکان است چون آید به کف
من جلیس اهل فقرم او انیس شاه شد؟!
یاد چشم نیممستش میرباید هوش من
هر سیهچشمی که منظورم گه و ناگاه شد
نه دماغ شکوه از معشوق دارم نه ز غیر
بس که در روز الستم این بلا همراه شد
خواسته منظومهای انشا (کنم) از بهر دوست
دل پی نام دلارامش موشحخواه شد
از سر هر بیت من حرفی به هم آورد نیست
هر که دانست این عمل از اسم او آگاه شد
نیستم از ناسپاسان طریق عاشقی
نام او طغرای ابیاتم بحمدالله شد!