طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

هرکه آمد به سوی خانه ما

خواند شه‌بیت آستانه ما

ساز عشاق ما نوای تو شد

این بود تا ابد ترانه ما!

بس که مجنون وادی عشقیم

گشت عالم پر از فسانه ما

جز پریشانی کس نمی‌فهمد

یک سر مو زبان شانه ما

پر عنقا نشان هستی ماست

کی رسد تیر بر نشانه ما؟!

شاهبازیم ما به صید سخن

اوج معنی است آشیانه ما!

شهد مضمون گرفت راه نفس

تا که خاموشی بهانه ما

از عدم آمدیم تا به وجود

همچو ما نیست در زمانه ما!

بحر عشقیم و قلزم معنی

نیست پیدا ولی کرانه ما!

بس که دهقان مزرع عملیم

دل دمد لیک جای دانه ما

طغرلم محو مصرع بیدل

جبهه سوز است آستانه ما!