نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

طلعت دوست عیان میخواهم

هرچه جز اوست نهان میخواهم

سری از همت خاک در دوست

فارغ از کون و مکان میخواهم

دلی آنسان که مراد دل اوست

خالی از هر دو جهان میخواهم

ساغر از دست جوانان زده ام

جامی از پیر مغان میخواهم

هر چه گویند همان میگویم

هر چه خواهند ، همان می خواهم

من چنانم که چنان خواسته ای

تو چنانی که چنان میخواهم

دگرم نیست مرادی و ترا

بمراد دگران میخواهم

سود خواهی تو بسودای من آی

که من از مایه زیان میخواهم