نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

دوشینه بر مراد دل آمد بسر شبم

ذکر خدا و شکر خداوند بر لبم

ساقی بریز باده بر آیین گریه ام

مطرب بساز نغمه بآهنگ یاربم

۳

یا رب تو آگهی تو که در سر نبود و نیست

هرگز هوای حشمت دنیا و منصبم

گفتم نهم بخاک دری سر و گر نه چیست

از احتمال کشمکش دهر مطلبم

گفتم که ساغری کشم از صاف بندگی

دست زمانه خاک فشاند بمشربم

۶

دیوانه را چه حاصلی از رایء قلان

باید بعشق خواند حدیثی زمذهبم

آخر برون زخود قدمی مینهم نشاط

بر در زخیل شاه ستاده ست مرکبم