ما بندگان نه در خور این پایه بودهایم
گوی سعادت از کرم شه ربودهایم
تا دیدهایم دیده بر این در فکندهایم
تا بودهایم جبهه بر این خاک سودهایم
چشم طمع ز نیک و بد خلق بستهایم
تا دیدهٔ نیاز بر این در گشودهایم
بیخدمتی به سفرهٔ نعمت نشستهایم
بیطاعتی به بستر راحت غنودهایم
گامی نرفته دامن مقصد گرفتهایم
تخمی نکشته حاصل مطلب درودهایم
بر ما در فزایش نعمت گشودهاند
چندان که ما به غفلت و عطلت فزودهایم
ما را بهانهٔ کرم خویش کردهاند
ورنه سزای این همه احسان نبودهایم