زبان به عرض نیازی مگر گشودم دوش
سروش غیب به گوشم نهفته گفت خموش
وجود تو همه فقر است و ذات او همه جود
نیاز تو همه نطق است وجود او همه گوش
اگر به نوش عتاب آیدت به خاک بریز
و گر به نیش خطاب آیدت به ذوق بنوش
جمال او همه حسن است از نقاب برآر
وجود تو همه عیب است در حجاب بپوش
نشاط را به رخ دوست دیده باز و هنوز
حکیم از پی عقل و فقیه پیرو هوش