نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

زبان به عرض نیازی مگر گشودم دوش

سروش غیب به گوشم نهفته گفت خموش

وجود تو همه فقر است و ذات او همه جود

نیاز تو همه نطق است وجود او همه گوش

اگر به نوش عتاب آیدت به خاک بریز

و گر به نیش خطاب آیدت به ذوق بنوش

جمال او همه حسن است از نقاب برآر

وجود تو همه عیب است در حجاب بپوش

نشاط را به رخ دوست دیده باز و هنوز

حکیم از پی عقل و فقیه پیرو هوش