نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

دیده ام و شنیده ام عاشقی و ملامتش

آفت عشق خوشتر از زاهدی و سلامتش

سرو و گل و کنار جو کی برد اندهش ز دل

آنکه کناره جو بود دلبر سرو قامتش

بیهده همنشین مبر وقت من از سخن که نیست

یک نفسم بیاد او هر دو جهان غرامتش

فهم سخن نکرد کس قامت دوست بود و بس

آنچه بروز باز پس نام شود قیامتش

بانگ رحیل اگر بود نغمه ی صور کی رود

آنکه بمنزلی دهد موکب عشق اقامتش

ساقی بزم ما اگر جام بگردش آورد

دور فلک بهم زند رجعت و استقامتش

دست نشاط عاقبت بیخ بر افکند زغم

دولتِ شاه یاد باد  ، تا ابد استدامتش