نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

روزی آخر رخت از پرده عیان خواهم کرد

خلق را در تو بحیرت نگران خواهم کرد

خاک پایت که بود غالیه ی طره ی حور

سرمه ی دیده صاحبنظران خواهم کرد

دست در سلسله ی خم بخمت خواهم زد

هر چه خواهد دل دیوانه چنان خواهم کرد

سر گیسوی تو در دست صبا خواهم داد

در و دیوار جهان مشک فشان خواهم کرد

ره درین شهر سرا تا بسرا خواهم جست

قطع این دشت کران تا بکران خواهم کرد

ناتوانیم مبین کز مدد دولت عشق

هر چه کردن بتوان یا نتوان خواهم کرد

هر چه گویند مگو برتر از آن خواهم گفت

هر چه گویند مکن بدتر از آن خواهم کرد

شاید این گریه ی جانکاه تن از جا بکند

هر سحر سیلی ازین اشک روان خواهم کرد

گفتم این لعل تو یا چشمه ی حیوان گفتا

جرعه ای نذر نشاط آخر از آن خواهم کرد