نه دست من همین بهر هلاکم دامنت گیرد
به سد امید اگر آیی به خاکم دامنت گیرد
از آن ناله که میترسم مرا با ذوق بیدادت
چو بیند دیگری بعد از هلاکم دامنت گیرد
مده چاک گریبان در کف آلودهدامانان
که دست عشق پاک از جیب چاکم دامنت گیرد
دهی بر باد اگر خاکم ز دامانت غباری کم
که باشم من که دستی در هلاکم دامنت گیرد
تو خرسندی که از قتلم ز غم فارغ شدی من زین
که گر خود گردانگیزی ز خاکم دامنت گیرد