نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

حاصل هر دو جهان خوشه ای از خرمن ماست

ساحت کون و مکان گوشه ای از مسکن ماست

چشم بر بند و به ظلمتکده ی فقر در آی

تا ببینی که فروغ فلک از روزن ماست

چشمه ی کوثر و آن باغ دلارای بهشت

نمی از مشرب ما، نکهتی از گلشن ماست

چه اثر بود درین دشت که بی زحمت کشت

یک جهان ریزه خور و خوشه بر از خرمن ماست

سر بمخدومی آفاق نیاریم فرود

زانکه از خدمت شه سلسله در گردن ماست

همه بگذار که با اینهمه اینک در شهر

کودکی باز بمژگان سیه رهزن ماست

هم قصاص دل مارا مگر از ما طلبند

زآنکه با خون دل آلوده همی دامن ماست

دشمن و دوست نداند کس اگر طالب اوست

خلق بیهوده یکی دوست یکی دشمن ماست

گفتمش هیچ اثری بود در این ره ز نشاط

گفت سر گشته غباری ز پی توسن ماست