شد از مرگ برادر، دل خراب و سینه ریش از من؛
ندیده هیچکس محزونتری در هیچ کیش از من
کنندم خلق منع از گریه و من آنچه میبینم
نباید بیش از این در آه و زاری منع خویش از من
نبیند کس پس از من یا رب این ماتم که پندارم
ندیدهست این مصیبت هیچ محنتدیده بیش از من
به مرگ آن برادر چون نگریم خون، که در مرگش
تسلی میدهندم خلق و میگریند بیش از من؟!
ندارد سودی آذر گریه، گر پیش آید اندوهی؛
که از آغاز نوش از دیگران بودهست و نیش از من