آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

جان میدهد جان، آن لعل خندان

دل میبرد دل، آن عقد دندان

خوش آنکه گریم، چون ابرو بینم؛

آن غنچه لب را، زان گریه خندان

چون در برآرم، او را گذارم

لب بر لب او، چون ارجمندان

هم من به دندان گیرم لب او

هم او لب من گیرد به دندان