آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

وفادارا، وفای من نگه دار؛

مرا کشتی، عزای من نگه دار

مرا خونریز و دست از کشتن غیر

به رسم خونبهای من نگه دار

تهی سازی چو ترکش بر اسیران

خدنگی از برای من نگه دار

دلا، رفتن مرا زان محال است

وگر مردم، تو جای من نگه دار!

ز هجر او مرا، ز آه من او را؛

نگه دار ای خدای من نگه دار

به هجر من، به وصل دشمن ای دوست

مشو راضی، رضای من نگه دار

به پای خود به کویت آمد آذر

دگر دست از جفای من نگه دار!