آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

خاکش، اگر ز دوری، بر باد رفته باشد

آن یار نیست کش یار از یاد رفته باشد

با آنکه کشت خود را، از عشق خسرو، اما

مشکل زیاد شیرین، فرهاد رفته باشد

ذوق اسیری آن مرغ داند که از پی صید

روزی بآشیانش، صیاد رفته باشد

تا کی جفا، ز روزی اندیشه کن که ما را

تا آسمان ز جورت فریاد رفته باشد

صیاد مهربانی، آذر گمان نبردم

کآنجا که صیدش از پا افتاد، رفته باشد