دایه، کِت در مهد زر ای سیمتن میپرورد
دشمن جانی برای جان من میپرورد
دلبری دارم که باشد تلخکامی قسمتم
زان حلاوتها که در کنج دهن میپرورد
مهرپرور یوسفی دارم، که در کنعان حسن
یوسفی، هر روز در چاه ذقن میپرورد
آن شه ترکان که دارد قد چو سرو و تن چو گل
سرو در خفتان و، گل در پیرهن میپرورد!
آسمانم گر کند هم بزم جانان، دور نیست
خار و گل را باغبان در یک چمن میپرورد
بیتَذَرْو و بلبل است این باغ، کاین دهقان پیر
سرو و گل بهر دل زاغ و زغن میپرورد