آن بت شوخ چشم مه سیما
نظم فرهنگ فرس جست از ما
فاعلاتن مفاعلن فعلن
شو به بحر خفیف چامه سرا
پاک یزدان و ایزد است خدا
هده حق زنده حی عیان پیدا
دان نبی را پیمبر و خشور
خاندان اهل بیت و جامه کسا
شرع آیین نظام دهناد است
حکم پرمان روش بود یاسا
گر زمان عرش و زیرگه کرسی
هست کرفه و بزه ثواب و خطا
تار دوزخ صراط چینود است
باغ مینو بهشت روح افزا
کار به نافله چنب سنت
ناروا منع شد حلال روا
سحر فرهست و معجزه فرجود
نیز فرجاد فاضل دانا
کعبه آباد خوان نوی فرقان
گنگ دژهوخت مسجدالاقصی
شه ملک پیره دان ولیعهدش
تیرم آن بانویست کش بسرا
شسن نامی و شسته دان محسوس
دیم رخساره بشن دان بالا
منشی مردم طبیعی دان
نیر نودی است مردم مشا
نحو بربست و صرف بخش آمد
علم منطق شمار بازگشا
خطه و نقطه چو ذره دان و محیط
کشک و نیل و پنده و پیچا
کره گوی است و دائره برهون
مرکزش وند سار و پن اما
هج عمودی و کج بود مایل
قطب باشد نشین و ارض کنا
برش دید دان تو قطع نظر
هست برگست معنی حاشا
پای خوان پچوه م پاچمی تورند
شرح وستی کانه گویا
غر چه نامرد و قلتبان کردنگ
قحبه لولی مخنث است بغا
هست سربار برد و سو تملیت
لیک اندر میانه بکیاسا
کلمه واژه دان و نوله کلام
نطق کرویز شد نمار ایما
وات لفظ آرش است و چم معنی
هم لقب پاچنامه صوت آوا
فلک ادراک و فهم نیوند است
قسوه نیرو و بیخرد شیدا
منشی آمد دبیر و نیز پناغ
کلک و خامه قلم نکو شیوا
جزو فرشیم و سیمناد سور
آیه چمراسو سیمراخ دعا
شد غزل گوی باد رنگین باف
رمز گوی است مرد پیچه سرا
هجو جرشفت و شعر سرو اداست
سجع سرواده ساختن انشا
هم پساوند قافیت باشد
وزن سنجه حدیث دان سروا
بخت و تاخیره طالع است و نصیب
فال بد مرغوا و خوش مروا
ارتجک برق دان و تندر رعد
باز ینوار جو پناد هوا
هست سوراک آب موج و حباب
همچو گوراب دشت آب نما
لجه گرداب دان جزیره اداک
شاخ آبه، خلیج و یم دریا
حصن و قلعه و حصار، انبا خون
باز دژ دان و همچنین او را
منزل اسب باره بند بود
خانه گوسپند انگژ وا
هست او در عمو و کاکو خال
اب و جد را پدر شمار و نیا
ریش والانه و یقین واخ است
پور واد است و آش باشد وا
آنج زعرورو شفترنک شلیل
به و سیب است آبی و توپا
افد و افتد شگفت و مدح شگفت
افتدستا شمار و افدستا
شهروا زر و سیم ناسره دان
سره و ویژه هست شهر روا
لیت ای کاشکی لعل شاید
ان و ان انما مانا