گیتی شده از شکوفه چون مینو
از لاله لعل و از گل خوشبو
این سال چهارم است کامد باز
گل در صف باغ و آب اندر جو
امسال شکوفه را بیارآید
باد سحر از نسیم عنبر بو
امسال زند شکوفه از خوبی
بر زهره و ماه و مشتری پهلو
آرد بچمن بنفشه و سنبل
بارد بورق زبرجد و لؤلؤ
امسال شکوفه در چمن افکند
آوازه لا الله الا هو
در پیش شکوفه خم شود اینک
هم قامت سرو هم قد ناژو
در پیش شکوفه غنچه خندان
در پیش شکوفه لاله خود رو
شمعیست فروخته بر خورشید
برجی است فراخته با بارو
آن کیست که همسری کند با وی
یا لاف برابری زند با او
با قدس مسیح چون کند شیطان
با چوب کلیم چون زید جادو
گر شیر شود حسود نتواند
زین نامه دقیقه گرفت آهو
زیب از قلم مزینی دارد
این نامه نغز و دلکش دلجو
خاتون بزرگوار بافره
بانوی سرو شیار با نیرو
آن غیرت گلشن بهار از طبع
آن رشک فرشته بهشت از خو
سلمی به نیاز گیردش چادر
خنسا بنماز بوسدش زانو
صفوت ز صفای طبع نامش را
تعویذ کند چو حرز بر بازو
خیرات حسان بطره مشکین
رویند همی غبارش از مشکو
بی پرده چو گل حدیث فرماید
کی راز کند چو غنچه تو برتو
زین نامه دلربا بیاموزد
هر جان زن پارسای کدبانو
در بیت حیا پرستش طفلان
دل مهد نشاط دلبری از شو
هر کس ورقی از آن فرو خواند
بر طاعت ایزدی شود خستو
چون سال چهارمین این دفتر
نوگشت بفال فرخ و نیکو
گفتم به ادیب بهر تاریخش
زیبا و ستوده مصرعی برگو
افزود یکی پس آنگهی گفتا
گیتی شده از شکوفه چو مشکو