نسیمی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲

آن روضه مقدس و آن کعبه صفا

آن مرقد مطهر و آن قبله دعا

آن قبه منور با رفعت و شرف

کو، هست عرش منزلت و آسمان بنا

دانی که چیست؟ قبله حاجات جمله خلق

یعنی مقام مشهد سلطان اولیا

بحر کمال و خازن اسرار «لوکشف »

گنج علوم و گوهر دریای «لافتی »

قایم مقام ختم رسل، صدر کائنات

مسندنشین بارگه ملک کبریا

سرخیل اصفیا و امام هدی بحق

سلطان هردو کون علی موسی الرضا

آن آفتاب برج امامت که می رسد

خورشید را ز قبه پرنور او ضیا

آن پادشاه ملک ولایت که همتش

بر خوان خویش خلق جهان را زده صلا

آن در قیمتی که به دریای فکر و عقل

کس ره بدو نمی برد الا به آشنا

شاهی که خلق را سبب حب و بغض او

از دوزخ است خوف و به جنت بود رجا

ای افصحی که علم ترا در بیان حق

چون دانش رسول خدا نیست انتها

تسبیح ذاکران تو یعنی ملائکه

سبحان من تقدس بالعز والعلا

اوراد ساکنان سماوات، روز و شب

در مدح جد و باب تو یاسین و هل اتی

در وصف روی و موی تو خوانند قدسیان

هر صبح و شام سوره واللیل والضحی

کی وصف (و) مدحت تو بود حد هرکسی

چون کردگار گفته ترا مدحت و ثنا

چون وارث محمد و موسی تویی، بحق

آمد برون ترا ز شجر مصحف و عصا

سنگی که هست از کف پایت بر او نشان

چون مروه خلق سجده کنند از سر صفا

از بهر روشنی بصر، خاک درگهت

در دیده می کشند خلایق چو توتیا

فراش بارگاه جلال تو: جبرئیل

مداح خاندان شما حضرت خدا

باب بنی فضائل تو: مرتضی علی

جد بزرگوار تو: سلطان انبیا

در گوش خادمان و مقیمان درگهت

هردم رسد ز حضرت حق «فادخلوا» ندا

ز آواز حافظان خوش الحان حضرتت

هر بامداد در ملکوت اوفتد صدا

بر بلبلان روضه تو رشک می برند

بستان سرای جنت و مرغان خوش نوا

در زیر سایه علم مصطفی رود

آن کس که او به ملک ولایت زند لوا

حق موالیان تو در روز رستخیز

خلد برین و شربت کوثر بود جزا

آن کس که کرده در ره دین شما خلاف

او را همیشه در درک اسفل است جا

تو حجت خدایی و ما بندگان همه

بنهاده ایم سر چو قلم بر خط رضا

یا شاه اولیا نظری کن که عاجزیم

افتاده در کمند غم و محنت و بلا

دارالشفاء خسته دلان آستان توست

با صد نیاز آمده ایم از پی شفا

چشم عنایتی به سوی حال ما فکن

تا از عنایت تو رهیم از غم و عنا

هرکس ز حادثات به جایی برد پناه

آورده ایم ما به جناب تو التجا

هستیم ز سائلان درت یا ابوالحسن

داریم امید از کرمت رحمت و عطا

درویشم و تو پادشه بنده پروری

سلطان تویی و ما همه بیچاره و گدا

دردی که بر دل من بیچاره خاطر است

آن را هم از خزانه لطفت رسد دوا

جز زاری و دعا چه بدان حضرت آوریم

ای قادر کریم و خداوند رهنما

یارب به حق ذات تو و بی نیازی ات

از خلق، ای تو باقی و عالم همه فنا

یارب به انبیا و رسولان حضرتت

یارب به عز و منزلت و فخر مصطفی

یارب بحق سید کونین و آل او

یارب به علم و حلم و کمالات مرتضی

یارب به پاکی و شرف فاطمه که هست

جبار بر فضیلت و بر عصمتش گوا

یارب به عزت حسن و حرمت حسین

مسموم کین دشمن و مظلوم کربلا

یارب به سوز سینه زین العباد، کو

هرگز به عمر خویش نیاسود از بکا

یارب به فضل و دانش باقر که چون نبی

هرگز نبود مهر دلش از خدا جدا

یارب به صدق جعفر صادق که در جهان

اسلام را به برکت علمش بود بقا

یارب به حق موسی کاظم که در دو کون

بر خلق کائنات امیر است و مقتدا

یارب بدان شهید خراسان که درگهش

چون کعبه است قبله حاجات خلق را

یارب به حق موسی رضا آن شه جوان

والی ولی و آل حق و والی ولا

یارب به حرمت تقی متقی که بود

سرو ریاض خلد و گل باغ انما

یارب به ذات پاک علی نقی که هست

قایم مقام آن شه معصوم مجتبی

یارب به طاعت حسن عسکری که کس

چون او امور حق به شرایط نکرد ادا

یارب به حق مهدی هادی که جمله خلق

دارند تا به حشر بدان شاه اقتدا

یارب به ذات جمله امامان که ذاتشان

پاک آفریده ای ز همه زلت و خطا

کاین بنده روی کرده بدان کعبه نجات

آورده است زاری و حاجات با دعا

جرمم همه ببخش و مرادات بنده ات

از فضل خود بدآور و حاجات کن روا

امیدوار بنده نسیمی به فضل توست

یا قاضی الحوایج! یا سامع الدعا

رحمت بدین فقیر ز فضلت چو حاصل است

داریم تا به حشر بدان شاه اقتدا

(یارب به حق ذکر نسیمی و سوز او

من بنده را ببخش گنه لطف کن عطا)