نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

یارب، ای سرو من! امشب در کنار کیستی؟

دوش بودی یار من، امروز یار کیستی؟

صبر و آرام از دلم بردی و رفتی از نظر

ای انیس جان و دل! صبر و قرار کیستی؟

برده ای دامن ز دست روزگار بخت من

ای نگار من! بدست روزگار کیستی؟

جام در خون می زند بی لعل مستت دیده ام

ای می نوشین روان! دفع خمار کیستی؟

ای به تیر غمزه ابروی کماندارت مرا

کرده قربان پیش چشم، آخر شکار کیستی؟

می کنم هردم به خون رخساره بی رویت نگار

ای ز رویت فتنه عالم! نگار کیستی؟

خار سودای توام زد آتش غم در جگر

ای گل سیراب نسرین بر عذار کیستی؟

ای به شمشیر محبت خون خلقی ریخته

داروی درد دل امیدوار کیستی؟

بی لبت لؤلؤی تر می بارم از مژگان به خاک

ای صدف! پاکیزه در شاهوار کیستی؟

جعد زلفش را بسی آشفته می‌بینم اسیر

ای نسیمی مر تو باری در شمار کیستی؟