ای که حاجت ز در اهل ریا میطلبی
نقد مقصود کجا و تو کجا میطلبی
جای آن است که خون تو بریزند ای دل!
سستهمت! نظر از غیر چرا میطلبی؟
تا تو در بند خودی راه به جایی نبری
ترک خود گیر اگر زان که خدا میطلبی
تا به کی در طلبش این همه سرگردانی؟
دوست غایب ز تو چون نیست کرا میطلبی؟
چون نسیمی طلب خاک در میکده کن
گر تو اکنون چو خضر آب بقا میطلبی