بر گرد مه ز مشک خطی برکشیدهای
خورشید را به حلقهٔ چنبر کشیدهای
خوبان به روی مه خط دلخواه میکشند
اما نه مثل تو که چه درخور کشیدهای
در تنگ قند، مورچه را ره دادهای
سبزه به گرد چشمهٔ اخضر کشیدهای
داغ سیاه بر دل لاله نهادهای
تا خط سبز بر گل احمر کشیدهای
گاهی کمند از خم گیسو گشادهای
وقتی به قصدم از مژه خنجر کشیدهای
بر ملک روم لشکر مغرب فرو زده
طُغرای هند بر شه خاور کشیدهای
دیدی که چون نسیم به غمهاش دلخوشم
زانرو مرا به سلک غم اندر کشیدهای