نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

سر خدا که بود نهان در همه جهان

شد آشکار از کرم فضل (در) جهان

افشاند فیض فضل به دامان روزگار

چندین جواهر ازل از کان کن فکان

کشف غطا، عطا شده اصحاب فضل را

بر رغم ذریات شیاطین انس و جان

اشیا، تمام، شد متکلم به نطق حق

گر نیست باور انطقناالله را بخوان

ارض و سما همه متبدل به نطق گشت

این بود وعده همه در آخرالزمان

کس واقف از بدیع سماوات کی شود

تا غافل است از نظر صاحب بیان

چندین هزار نفس مقدس به زیر خاک

رفتند ز آرزوی چنین روز ناتوان

امروز کرد جلوه جمال عروس غیب

امروز آمد آن مه گلچهره در میان

بد مخفی آن جمال حقیقت ز هر نظر

گردیده دیده از نظر حق در این زمان

شکر خدا که یافت نسیمی بیان فضل

دری که بود در صدف بحر لامکان