نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

لوح محفوظ است رویش زلف و خال و خط کلام

با تو گفتم معنی علم لدنی والسلام

قبله جان روی او دان در دو عالم تا ابد

گر به رب کعبه ایمان داری و بیت الحرام

گرد رخسار و دو زلف عنبرین می کن طواف

تا شوی حاجی و گردی در مسلمانی تمام

مظهر ذات خدا دان آن رخ چون ماه را

گر ز ابراری که جای اهل فضل است این مقام

جنت و غلمان و حور و کوثر و ماء معین

در رخ و زلفش ببین چون نور دیده در ظلام

قامت و زلف و دهانش چون الف لام است و میم

گر نداری صدق «والله العزیز ذوانتقام »

گر هوس داری نمازی کان بود مقبول حق

ابرویش محراب ساز و چشم مستش را امام

معنی توریت و فرقان شرح انجیل و زبور

از خطش برخوان که هست آن در عدد بی میم و لام

چشم جان بگشا و در مرآت رویش کن نظر

تا ببینی رؤیة الحوراء فی وجه الحسام

ای ز رویت آفتاب و ماه را نور و ضیا

وی ز حسنت حور و غلمان لطف و خوبی کرده وام

صورت نور تجلی روی چون ماهت نمود

همچو مصباح زجاج و باده روشن ز جام

قاصرات الطرف لم یطمث بیان حسن توست

آن که «حورا» گفت و «مقصورات »، ایزد، «فی الخیام »

هر که را حبل المتین زلف سمن سای تو نیست

همچو کافر در ضلالت می پزد سودای خام

ای «سواد الوجه فی الدارین » خال و خط تو

داده کار هردو عالم را به زیبایی نظام

تا به فضل حق نسیمی بنده عشق تو شد

چرخ و ماه و زهره و خورشید هستندش غلام