نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

قبله عشاق عارف صورت رحمان بود

جان و دل در عشق جانان باختن خوب آن بود

پیش روی خوبرویان سجده می آرم، فقیه!

قبله ای کی به ز روی و صورت خوبان بود

زاهد اندر عشق او در باز جان و دل چو من

زان که هر کو عشق او زینسان بود انسان بود

نکته سر خدا در صورت خوبان خفی است

محرم این نکته جان عاشق حیران بود

کی به جان واماند از جانان، بگو ناصح، کسی

عاشق مقتول خود را چون دیت جانان بود

رنج و اندوه فراق عاشق غمدیده را

صورت سبع مثانی وجه او درمان بود

ناصحا فکر من اندر عشق او جان دادن است

کی مرا فکر غم زولانه و زندان بود

عشق می بازد نسیمی تا اثر باشد از او

عشق بازی با جمال دوست جاویدان بود