فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴۱

تعرضی بفلک دوش کردم و گفتم

که ای نیافته کس از تعرض تو امان

کدام شیوه گزینم چه کار گیرم پیش

که عاقبت نرسانی مرا زیانی ازان

فلک ز روی غضب تند گشت و داد جواب

که بی گناه تعرض بحال من مرسان

من آن نیم که ز من بی جهت کسی رنجد

تعرضی که مرا هست بی وسیله مدان

گر از میانه چو خط دایره کنار گرفت

که از کنار بنقطه کشیدمش بمیان

گر از تعرض بیداد من حذر داری

توکلی کن و بردار دل ز کار جهان

مشو مقید منصب مبین ملالت عزل

مخواه فایده در عمل مکش نقصان

ترا نظایر و اقران گروه پاکانند

نگاه دار حدود نظایر و اقران