ای لعل تو آب زندگانی
عشق تو حیات جاودانی
گفتم که ترحمی نمایی
چون حال دل مرا بدانی
حال دل خویش با تو صدره
گفتم بزبان بی زبانی
پیش تو عیان چو گشت حالم
کردی بنیاد مهربانی
رحمی بدل تو آمد اما
نگذاشت غرور نوجوانی
چون هیچ نتیجه ندارد
در پیش تو عرض ناتوانی
آن به که فضولی ار بمیرد
ظاهر نکند غم نهانی