به درد و محنت بسیار ما را یار میداند
ولی کم میکند اظهار آن بسیار میداند
مگو با من چه ربطیست این که با دلدار دارد دل
که آن سریست دل میداند و دلدار میداند
ازو دیدم وفا تا گریه شد کارم بحمدالله
فتاده با کسی کارم که قدر کار میداند
به مقدار محبت مینماید لطف با هرکس
غلام طبع آن طفلم که این مقدار میداند
بدی گر از حسد اغیار گوید پیش یار از ما
چه غم چون یار ما را بهتر از اغیار میداند
ز من پرسید محنتهای سودای سر زلفش
که اندوه شب تاریک را بیمار میداند
فضولی راز دل را من چه حاجت بر زبان آرم
چو دلبر هرچه دارم در دل افکار میداند