در دل باختلاط کسانم هوس نماند
یا بهر اختلاط درین دور کس نماند
بی داد بین کزین شکرستان دلفریب
طوطی رمید گرد شکر جز مگس نماند
بر باد رفت نرگس و نسرین این چمن
در عرصه مشاهده جز خار و خس نماند
چون نی درون سینه گره بست درد دل
پیش که دل کنیم تهی هم نفس نماند
از بزم ما کشید قدم شاهد مراد
بر آرزوی دیده و دل دسترس نماند
دل را بجان رساند غم تنگنای دهر
این مرغ را تحمل قید نفس نماند
برداشتم هوس چو فضولی ز هر چه هست
غیر از وصال دوست مرا ملتمس نماند