ای گوهر کیمیای شاهی
آرایش تخت و بارگاهی
بهرام زمین توئی که در رزم
بهرام سپهر را پناهی
خندان ز تو باغ شهریاری
تابان ز تو فر پادشاهی
جود تو امان بی نیازی
عفو تو ضمان پر گناهی
ای رفته ز یمن رایت تو
دیده به حمایت سیاهی
آسوده هزار بار خورشید
درسایه سایه الهی
گردون همه آن کند که گوئی
دولت همه آن دهد که خواهی
از جوشن خصم خفته گردد
تیر تو چو خارهای ماهی
بر دعوی آنکه چون توئی نیست
سیمای تو می دهد گواهی