ای همچو ماه پیشرو لشکر آمده
وی از تو آفتاب امیدم بر آمده
گریان و مستمند و پریشان برون شده
خندان و شادمانه به آیین در آمده
خورشید بر تو ز اول بسیار سرزده
وانگه ز شرم چهره تو برسر آمده
رفته ز بحر پاکی چون آب پاره ای
واکنون بسی عزیزتر از گوهر آمده
از خشکی غم دو گلت علت تری
چشم مرا چو چشمه نیلوفر آمده
بر عزم گریه سوی دو فواره سرشک
آتش ز چشمه جگرم هم بر آمده