شاها سموم فاقه نهالی من بسوخت
آبیم ده ز لطف که پروردهٔ توام
گر عالمم خراب کند غصه کی بود
چون ز آب و خاک نطق برآوردهٔ توام
در دست چرخ ناکس چون من بسی است لیک
زان است غبن من که به کس کردهٔ توام