اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

ای قاعده‌ی بزرگواری

از حزم تو برده استواری

با طوق کفایت تو تقدیر

بر طاق نهد فلک سواری

اندر صف کارسازی ملک

یک مرد نه‌ای که صد هزاری

برنامه‌ی عقل بسم و صدری

در جامه شرع پود و تاری

معروف مهان سرفرازی

مشهور شهان نامداری

مدحی خواندم ظهیر دین را

سرتاسر محض جانسپاری

چون عهد تو در، درست مهری

چون علم تو در، کران عیاری

آیا که زرنگ و بوی تشریف

من برچه‌ام و تو در چه کاری

تا حشر بنای دولتت باد

چون طاق فلک به پایداری