اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

بدین جمال اگر تو را وفاستی

همه جهان به مملکت تو راستی

وگر، به، سکه بودمی، شدی به دل

که خطبه طرب به نام ماستی

خیالت اینکه حلقه باز می‌زند

ور آمدی ز در گر آشناستی

بخواست دل به دام و بند و دل که جان

فدای اوست کاشکی بخواستی

جواب چرخ بی‌وفا بدادمی

اگر دل تو، بر سر وفاستی

وگر به بندگی قبول یافتی

به بخت تو اثیر باد، ساستی