اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

کژ نهادی کُله، چه سرداری

به جز آن که‌م ز پای برداری

خدمت جان بر تو آوردم

به جز این خدمت دگر داری

به من‌ات سر کجا فرود آید

چون تو در خود هزار سرداری

بی تو از خود خبر نمی‌یابم

من چه گویم تو هم خبرداری

بد همی داری‌ام، چه شاید کرد

اگرم زین بسی بتر داری

زر همی باید ای اثیر مخسب!

گرچه از رخ وجوه زر داری