داد دلم نمیدهد زلف ستمپرست تو
دست تظلم ای پسر، در که زنم ز دست تو
بس که ز راه عربده، در دل هوشیار من
تیر تمامکش کشد، نرگس نیممست تو
از تو شکستهام چو گل تابه کی ای مه چگل
در حق من شکسته دل، هر نفسی شکست تو؟
گه به امید خواندهام، گه به عتاب راندهام
بر در دل بماندهام، عاجز و پایبست تو
زنده بلی بلی زنم، نام نهاد دشمنم
بس که بلی همیزنم، در عقب الست تو
خواستهام به دست آن، با تو که خنجر اجل
هم به نشاندم ز سر، آرزوی نشست تو
بو که شبی جدا کند طالع من رها کند
میل سوی وفا کند طبع جفاپرست تو
کام اثیر در جهان، باد جهان به کام تو
دولت تند رام تو چرخ بلند پست تو