اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

باز دل را تازه شد درد کهن با یار نو

بوالعجب شکلی است این درد کهن دلدار نو

گنبد نیلوفری ما را بتو خاری نهاد

ای گل دل ها فدای ضربت این خار نو

کار نو در پیش می باید گرفتن بعد از این

بار نو گردی بتا باید گرفتن کار نو

گرچه دل بس نازنین و نازتو بس دلکش است

دیر باید تا برآید دل بطبع بار نو

از تجمل ها همین دل کهنه داری ای اثیر

کم ز تو قیر مطّر آبی در این بازار نو