ساقی من از خمار شبانه مشوشم
وقت است اگر به بادهی باقی کنی خوشم
آن آب هم طویله آتش به من رسان
باشم که یک زمان زنی آبی بر آتشم
الا به دست باده دوشین دوش نیست
زهری که من ز دست جفای تو میچشم