در فراقت طاقت من گشت طاق
مستغاث از جور و بیداد از فراق
جفت اندوه و فغانم روز و شب
تا بماندَستَم، من از وصل تو طاق
جز خیال تو ندارم همنشین
جز غمان تو ندارم هم وثاق
خلق عالم شرح نتوانند داد
آنچه من در سینه دارم از فراق
هرچه ممکن بُد بکردم من ولیک
دولت وصلم نیفتاد اتفاق