یک نظر در صورت آن روح روحانی نگر
بسته سنبل پای گل بر سرو بستانی نگر
تا سپهر گویزن بینی مه چوگان گذار
خیز و در میدانش بر یک ران چوگانی نگر
میر خوبان است، کاوردهست منشور جمال
اینک اینک بر رخش طغرای سلطانی نگر
در شکنج غبغبش چاه ذقن محبوس ماند
یارب آن زندان دلها، چاه زندانی نگر
دعوی خون گرد بر من، خط او گفتم چرا
گفت که اینک حجتی شرعی و برهانی نگر
زلف و چهرش بر کنار شام باد و نیمروز
با سپاه کفر بر مرز مسلمانی نگر
قاصدا، یک ره به تبریز آی و رخسارش ببین
مصر اعظم دار ملک ماه کنعانی نگر
با گشاد غمزهی تیرافکنش بر راه او
گشتگان آشکار از زخم پنهانی نگر
در نثار موکب حسنش اثیر از اشک خون
بر سر مژگان گرفته لعل پیکانی نگر