امید وصل غم روز هجر چون شب شمع
ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد
امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان
که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد
بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند
از آنکه بر لب شیرین او گذر دارد
اگرچه بس خوش و شیرین بود شکر لیکن
حلاوت لب تو لذت دگر دارد