اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

یک امروزت سر من چاکرت هست

چه گویی این لطافت در سرت هست

مرا گر داده‌ای صدبار دانم

کز آن باری هزار دیگرت هست

بدین معنی تو باکس برنیائی

که از من نازنین‌تر در برت هست

گدائی هم بباید چشم بدرا

چو از شاهان هزاران چاکرت هست

چه می‌گویم تو و جان اینت سودا

کسی باور ندارد باورت هست

نه زین جان‌های زهر‌آلود صد جان

در آن مرجان شکر پیکرت هست

اثیر اینک به دست کافرش ده

اگر دُردی دگر در ساغرت هست