قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۴

ای پادشاه عالم بایسته پادشائی

رادی و راست گوئی پاکی و پارسائی

پاینده چون زمینی تابنده چون هوائی

هم بر قران وکیلی هم بر زمان گوائی

آن کس که با تو دارد یک ساعت آشنائی

تا روز حشر باشد با روز آشنائی

با رتبت سپهری با فره خدائی

با نام نیک جفتی و ز راه بد رهائی

سالار شاه بندی شاه جهان گشائی

جز بخت را نزیبی جز تخت را نشائی

خواهنده را نشاطی بدخواه را بلائی

از راستی و رادی و آزاده گی ملائی

زر از تو بی بها شد مدح از تو شد بهائی

در بخشش آفتابی در کوشش اژدهائی

بر دشمنان بلائی بر دوستان نوائی

هم بخت را قرینی هم تخت را بهائی

در حلم چون زمینی در قدر چون سمائی

هم در خوری به تحسین هم لایق ثنائی

فضل و هنر بگیتی از تو شده بهائی

بیگانه ای ز زشتی با نیکی آشنائی